» 

dicionario analógico

بصورةٍ كافِيَه, بما فيه الكفاية, بِمِقْدارٍ كافٍ, كاف, كثير, كِفايَهانقدر, باندازه, باندازه ء كافى, بس, به حد کفایت, به قدر كفايت, به مقدار کافی, نسبتا, کاملاً[Adv.]

sufficiency (en)[Propriété~]

قدر, مبلغ, چندی, کمیت - كفايةبس, به اندازه, به اندازه کافی, کافی - كفاءة, كفايةتکافو, مناسبت - إكف, كَفَى, يَكْفيبس بودن, بسنده بودن, كافى بودن, كفايت كردن, کافی بودن, کفایت کردن[Dérivé]

حَسَن، مُرْضٍ, كافيباندازه ء كافى, بس, بسنده, بقدر كفايت, به اندازه, به اندازه کافی, كافى, مناسب؛ شایسته - مُريحآرامش بخش[Similaire]

غير كافي, غَيْر كافٍ, قاصر, ناقص, ناقِصنابسنده, نارسا, ناقص؛ دارای کمبود, ناکافی[Ant.]

كافي (adj.) • كافٍ (adj.) • كَافِ (adj.) • کافی (adj.)

-