» 

dicionario analógico

faire en sorte de, essayer de Ginf (fr)[ClasseHyper.]

factotum (en)[Domaine]

IntentionalProcess (en)[Domaine]

آزمایش کردن, آزمودن, امتحان کردن, تلاش برای چیزی, تلاش کردن, سعي كردن, سنجیدن, محک زدن, کوشیدن؛ سعی کردنحَاوَلَ, سَعَى, فحص, يُجَرِّب, يُجَرِّب، يَخْتَبِر, يُحاوِل[Hyper.]

tâche (fr) - ازمايش, ازمون, اقدام سريع و قاطع, امتحان, تقلا؛ سعی, تلاش, تلاش؛ کوشش, جد و جهد, سعی, سعی بلیغ, كوشش, نتیجه؛ دستیابی, کوشش؛ تلاش, کوشش؛ سعی, کوشیدنتَجْرِبَة, تَجْرِبَه، مُحاوَلَه، إخْتِبار, تَعَب, جُهْد, جُهْد، عَمَل, جُهْد، مَجْهود, سَعْي, محاولة, مسعى, مَسْعَى, مُحاوَلَه, مُحَاوَلَة, نَتيجَة المُحاوَلَه - اراده, تقلا, تمايلآلام, إجهاد, جُهْد, كفاح, كِفَاح - اقدام؛ کار, تلاش, جد و جهد, سعی, سعی بلیغ, کوشیدنمَشْروع, مَشْرُوع[Dérivé]

struggle (en) - از خود مايه گذاشتن, تلاش کردن؛ پشتکار به خرج دادن, دقت و توجه بسیار کردنيَبْذُل جُهداً كَبيراً, يَعْكِف عَلى، يَنْكَبُّ, يَفْعَل أكْثَر من الضَّروري - buck (en)[Spéc.]

ازمايش, ازمون, اقدام سريع و قاطع, امتحان, تقلا؛ سعی, تلاش, تلاش؛ کوشش, جد و جهد, سعی, سعی بلیغ, كوشش, نتیجه؛ دستیابی, کوشش؛ تلاش, کوشش؛ سعی, کوشیدنتَجْرِبَة, تَجْرِبَه، مُحاوَلَه، إخْتِبار, تَعَب, جُهْد, جُهْد، عَمَل, جُهْد، مَجْهود, سَعْي, محاولة, مسعى, مَسْعَى, مُحاوَلَه, مُحَاوَلَة, نَتيجَة المُحاوَلَه - اراده, تقلا, تمايلآلام, إجهاد, جُهْد, كفاح, كِفَاح - اقدام؛ کار, تلاش, جد و جهد, سعی, سعی بلیغ, کوشیدنمَشْروع, مَشْرُوع[Dérivé]

تلاش کردن (v.) • كافح  • يُحاوِل (v.) • کوشش کردن (v.) • کوشیدن؛ تقلا کردن (v.)

-