Conteùdo de sensagent
Últimas investigações no dicionário :
calculado em 0.031s
موجب شدن؛ بوجود آوردن — effectuer[Hyper.]
عمل؛ کردار, قباله, کار؛ عمل — acte, action, action humaine - اقدام؛ عمل — acte, action - geste, initiative - تکاپو؛ فعالیت — activité[Dérivé]
به نوبت انجام دادن — alterner - بحال ايست درامدن, به نتيجه رسيدن, به پایان بردن, توليد كردن, ختم کردن, رسیدن به؛ منتهی شدن به, متوقف شدن, منتهی شدن به, نائل شدن, گرفتار شدن, گرفتار شدن یا کردن — arriver, finir par, retrouver, terminer - با سرعت زياد حركت كردن, در بشكه كردن, در خمره ريختن, سريع و محكم, شتاب كردن, عجله كردن, عجله کردن, فوراً انجام دادن — activer, aller à toute pompe, bomber, dégrouiller, démener, dépêcher, empresser, faire diligence, faire fissa, faire vite, hâter, presser - déranger, interrompre - عکس العمل داشتن یا نشان دادن, فعل و انفعال کردن, واکنش مثبت نشان دادن, واکنش نشان دادن, پاسخ دادن؛ واکنش نشان دادن — réagir, répondre - بفرماييد — poursuivre - انتقاد کردن؛ مورد حمله قرار دادن, به, حمله کردن, كمين كشيدن و حمله كردن, مبادرت کردن, نزدیک کردن — agresser, attaquer - forcer - créer - برخاستن — mettre en avant - جایزه دادن؛ پاداش دادن, پاداش دادن, پس دادن — récompenser - satisfice, satisfise (en) - مانور دادن, مشق کردن — faire manœuvrer, manœuvrer - dispatch (en) - evade (en) - race (en) - avoir l'habitude - naviguer à vue - jouer - négocier, traiter - شریک یا همراه شدن — s'associer - تلاش کردن؛ به کوشیدن واداشتن, سعي كردن — dépenser, efforcer, tâcher de, veiller à - egotrip (en) - جبران کردن, دادن و گرفتن — donner le change - aller plus loin, avancer - acercar-se (pt) - انجام دادن, کردن — célébrer - جرات کردن, جسارت کردن — oser, permettre, prendre des libertés - تعقیب کردن — engager, participer, poursuivre - مطابق چیزی عمل کردن, کاری را طبق چیزی انجام دادن — agir selon, suivre - تاثیر متقابل داشتن — interagir, réagir réciproquement - واکنش کردن — opposer, réagir, réagir contre - take time by the forelock (en) - coact (en) - داوطلب شدن — se porter volontaire - به کاری پرداختن, موفق شدن — réussir - jouer - ترغیب کردن؛ به کاری پرداختن, شروع کردن — entreprendre, mettre - اشتراك داشتن, شركت كردن, شرکت کردن, مشاركت كردن — participer, prendre part - بدرفتارى كردن, بد رفتاری کردن, بى ادبى كردن, دردسر ساز بودن, درست رفتار نكردن — conduire mal, faire des siennes - فروتني كردن — abaisser - ادب نگاه داشتن, انجام وظیفه کردن, برائت کردن, حامل بودن, دربرداشتن, رفتار کردن, سازش کردن, مواظب رفتار خود بودن — comporter, conduire, faire, tenir - حامل بودن, دربرداشتن, درست رفتار کردن, سازش کردن, سلوک کردن — se comporter, se conduire - آزمایش کردن, آزمودن, امتحان کردن, تلاش برای چیزی, تلاش کردن, سعي كردن, سنجیدن, محک زدن, کوشیدن؛ سعی کردن — efforcer, essayer, tâcher, tenter - خواستگاری کردن؛ اظهار عشق کردن, عشق بازی کردن؛ اظهار عشق کردن — courtiser, faire la cour - court (en) - جرات کردن — oser - موجب شدن؛ بوجود آوردن — effectuer - خنثی کردن؛ مقابله کردن, دشمن کردن, مخالف کردن — contrebalancer, éveiller l'antagonisme - از پیش برنامه ریزی کردن, از پیش دانستن — anticiper, arranger d'avance - اقدام قانونی کردن, تحت پیگرد قرار دادن — engager des poursuites, poursuivre - مرتكب شدن, مرتكب كردن, مرتکب شدن, مقصر بودن — commettre, perpétrer - ديوانگى كردن, مانند شیر غریدن و راه رفتن, وحشيگرى كردن — parcourir avec rage - از عهده برآمدن؛ حریف شدن, از عهده برامدن, برآمدن, حریف شدن, دست و پنجه نرم کردن, چاره موقتی, گذران کردن — débrouiller, démerder, dépatouiller, en tirer - تمكين كردن, تمکین کردن, لطفا پذيرفتن, لطف کردن؛ منت نهادن — daigner - condescendre - مواظب اعمال و رفتار خود بودن, مواظب باش؛ دقت کن, مواظب بودن - dominer - ruer - اطمينان حاصل كردن, خاطر جمع كردن, مطمئن شدن؛ اطمینان به عمل آوردن — s'assurer que - refaire - surprendre - يواشكي دزديدن — prendre furtivement - agir - انجام دادن — faire, prendre - guard (en) - commencer - go off at half-cock, go off half-cocked (en) - صبر كردن, منتظر شدن, چشم دوختن به — attendre - ادامه دادن, ادامه دادن؛ مثل سابق عمل کردن, ادامه دادن یا یافتن؛ طول کشیدن, با وجود مشکلات همچنان ادامه دادن, به همین ترتیب ادامه دادن, به کاری ادامه دادن — continuer, continuer de - faire de son mieux - دنباله داشتن؛ دنبال کردن — poursuivre, recommencer, reprendre - continuer, maintenir, poursuivre - کشیشی کردن؛ افسری کردن — exercer les fonctions, officier - به جای چیزی یا کسی عمل کردن — faire office, servir[Spéc.]
عمل؛ کردار, قباله, کار؛ عمل — acte, action, action humaine - اقدام؛ عمل — acte, action - geste, initiative - تکاپو؛ فعالیت — activité[Dérivé]
برانگیختن, تحریک کردن, فتنه بر پا كردن — exciter, faire de l'agitation, inciter, provoquer - اداره کردن؛ سامان دادن — diriger, gérer - بزور وادار كردن, به زور کاری را انجام دادن, تحت فشار قرار دادن, سوی دیگربردن, مجبور کردن, ناگزير كردن, ناگزیر کردن — contraindre, faire pression, forcer, obliger , tordre le bras - contraindre, obliger[Cause]
تاثیر داشتن, تحت تاثير قرار دادن, غرض ورزی کردن؛ دارای گرایش کردن — influencer, inspirer[Analogie]
agir (v. intr.) • اقدام کردن (v.)
-