Conteùdo de sensagent
Últimas investigações no dicionário :
calculado em 0.015s
حالم, عرّاف, نَبي، عَرّاف — خیالی, غيبگو[Hyper.]
إحدس, يَتَوَقَّع، يَرى مُسْبَقا، يُدْرِك الأمر قبل حُدوثِهِ, يَسْتَبِق — از غيب اگاهى داشتن, از پيش دانستن, پیش بینی کردن - توقّع, يُخَطِّطُ سَلَفا — از پیش برنامه ریزی کردن, از پیش دانستن - متوقع, متوقّع, مُتَرَقِّب، مُنْتَظِر — ابستن, اميدوار, بار دار, درانتظار, منتظر, منتظر؛ چشم انتظار[Dérivé]